زندگي اميرالمؤمنين(ع) به تقويت
اسلام و مسلمين گذشت، آن حضرت بيش از بيست قطعه زمين را آباد و براي محتاجين وقف
كرد. جنگهاي اميرالمؤمنين و فداكاريهاي او براي اسلام، محتاج گفتن و نوشتن نيست.
مطلبي كه بايد به آن توجه داشت، رابطۀ او است با خدا در همان جنگها و در حال
اشتغال به كارها.
در نهج البلاغه ميخوانيم:
يَتَمَلْمَلُ كَتَمَلْمُلِ السّلِيمِ يَقُولُ آه مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَبُعْدِ
السَّفَرِ وَوَحْشَةِ الطَّرِيقِ. [1] اميرالمؤمنين با فغان ميگفت: آه ازكمي زاد
و دوري سفر و وحشت راه.
ابنعباس ميگويد: اميرالمؤمنين
را در ميدان ديدم كه به آسمان خيره است. دانستم كه منتظر اول وقت است، تا نماز
بگذارد. در ميانۀ ميدان در كوزه شكستهاي برايش آب آوردند. غضب كرد و فرمود: من
شمشير ميزنم تا حكم خدا را احياء كنم، پس قانون را زير پا نميگذارم و از كوزۀ لب
شكسته آب نمينوشم. در لَيْلَةُالْهَرير كه شب سختي در جنگ صفين بود، سجادۀ
اميرالمؤمنين(ع) در دل شب در ميانه ميدان انداخته شد و صداي تكبيرهاي علي(ع) شنيده
ميشد! دختر اميرالمؤمنين ميفرمايد: شب
نوزدهم كه شب شهادت علي بود، پدرم بعد از افطار تا صبح عبادت كرد. گاهي بيرون ميآمد
و به آسمان نگاه ميكرد و ميگفت:
اَلَّذِيْنَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ
قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَواتِ
وَ الاْرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ
النَّارِ[2]. بِاَبِي اَنْتَ وَاُمِّي يَا اَمِيرالْمُؤْمِنينَ رُوحِي فِدَاكَ!